روز دانشجوی ۲

ساخت وبلاگ
بعضي و قتها براي اينكه ثابت كنم خوبمدست مي برم به هرچه دوست نداشتني استيواش مي خندميواش حرف مي زنمملاحظه جمع را مي كنمسربه زير راه مي رومتنه مي خورم در اين خيابانهاي زشتوهيچ نمي گويمهمه چيز را انكار ميكنمحتي هويت خودم رامي شوم پسر بي سر و صدايي كه نا شناخته و عجيب استنه داد مي زندنه بلند مي خنددنه اعتراضي مي كندنه براي كسي دليل و برهان مي آوردكليشه مي شودكتاب نمي خواندحرفهاي بزرگ نمي زنددليلي براي تغيير نمي آوردو...من خوبم علی  روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 176 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:21

پول نبود همرام تنهای تنها لبخند میزدم چند ماه به چند ماه زندگیم انگار یه تنهایی کم داشت همچیو تنهایی یادم انداخت مثِ غرور برگشتنم به نقطه ی شروع اومد که زندگیمو هول بده توو نور گفت بذار هرکی منکره تو بود نتونه وایسه توو روت پَ بشین فکراتو کن جیباتو پُر میخوای یا چشماتو پُر یا واسه خودت یه کاری کن یا تکرار ببند به تکرارت دیگه نه زدم نه گذاشتم باز به سنگ بخوره سرم من چیم أ همه کمه!؟ منم جلو میزنم چیم کمه از این سوسولا که توو پولو پلن این خوده خوده منم پخته تر أ گذشته ی پشته سرم هستم پای زحمتاش نمیخوام مُفت ببرم حتی فحش بدنم وسطه دو تا ابروهامو با کُلت بزنن اونکه توو گود منم اره خُب من همون بره نمام که یه لگد در کون آقا گرگه زدم شک نکن نمیدم دُم به تلت اون که جلوته خوده خوده منم علی  روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 161 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:21

من بچه ی همین کوچه هام نه شمال شهر اون گوشه موشه ها عصای دست یه مرد که مونده روی پاش قهرمان بی مدال یه زن خونه دار اگه برم شرمندشونم نرم باید خونم رو رو جدول بشورن مثله همه اونا که کت بسته بودن شاید دو رو دیگه منم هم بندشونم با این همه موندم اشتباس اما به همه بگو موندم تو خاکه ایران امیدوارم و هنوز یه دهاتشو نمیدم به اونور شاید یه روز فهمیدن منم زیر دستو پاشون دیدن منم شاید به آرزو هام رسیدم منم شاید اونارو بخشیدم منم علی  روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 145 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:21

مردی تو صبر داشته باش مث همیشه فرق داشته باش بذا بگن هیچی نبود جیبش اما یه دله مردونه داشت عیب نداره بریز تو خودت میدونم فشاره همه چیز رو توئه میدونم هرچی دم نمیزنی دنیا بد تر روت گیره سه پیچ می کنه امروزم باز نشون نده که همه این سالا چقدر چزوندنت واسه درد ،دله مرد جای موندنه بذار بهشون خوش بگذره بذار نفهمن اصلا اگه خوش بودن کی نفس نفس زد بذار نفهمن سگدو زدی که نه نگی اگه دلشون چیزی هوس کرد مثله روزایی که گفتنو نگفتی مثه قورت دادنای همیشت با خودت حلش کن مثله همین شهر اینا که آدم نمیشن بلند شو هنوز کلی کوچه مونده که باید با دیواراش حرف بزنی بغضِ یه روزایی انقد سنگینه فقط باید رو دوشه یه مرد ببریش تحمل کن می دونم حواس هیچکی بت نیست تحمل کن می دونم راه میری کیلومتری صبر داشته باش شاید فردایی که میاد دیگه مثله دیروزِت نیست قدم از قدم بردار باز تنها بگذرونو همراه باش تو بازاری مرد بمون که توش پرچمه نامرد بالاس همه هرچی میخوان بگن اینم پشته خستگیات ببند خیلی از این روزا ممکنه مثله امروز مزه سیگار بدن منم مثله تو موندم وقتی ساختمشون و منو سوزوندن رفتن و روم در و کوبوندن نمی کشیدم اما خودمو کشوندم زدم تو خیابونایی که اصلا نمی دونستم تش کجا بود منم مثله تو خاطره هام تنها می گذشت تو برفو بارون موهام رو به سفید شدنو اوضام که یه ریز تو همو منی که فقط میتونم خدارو با تنهاییم رفیق روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 182 تاريخ : چهارشنبه 29 آذر 1396 ساعت: 3:21

بخشى از من دارد فكر ميكند كه آيا مسيرى در زندگى براى طى كردن وجود دارد؟ در واقع چيزى كه بشود اسم ش را گذاشت هدف و براى ديدن آن، لمس كردن آن، تجربه كردن ش، تلاش كرد؟ اصلا و ابدا دل م نميخواهد كه ادم غمگينى باشم، دل م نميخواهد كه صبح معركه ى آفتابى م را اينطور شروع كنم كه: زود تمام ميشود پسر جان. فقط چند ساعت ديگر طاقت بيار. حيف از اين روزهاى معركه ى پاییزی نيست؟! حيف ازين زهرمارى نيست كه راه افتاده توى شهر و همه را گرفتار خودش ميكند؟! هرروز به خودم ميگويم كه من آدم قوى هستم. ميگويم اين چند روز هم تمام ميشود. امروز دوشنبه ست. و شديدا سعى ميكنم كه فكر نكنم به اينكه هر هفته، شنبه تا دوشنبه تكرار ميشود. من خسته ام. . من خواب دارم. 20:21 چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ علی روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12

ميتونستم وسط جنگ به دنيا بيام، توى بيغوله هاى يه شهر جنگ زده اما زنده، ميتونستم عرب باشم، افغان باشم، ميتونستم يه دونده ى كنيايى باشم يا يه ژيمناست رومانيايى، ميتونستم يه مدل لهستانى باشم كه كك و مكى نداره روى صورت ش، ميشد متصدى صندوق يه فروشگاه خيلى معمولى توى يكى از شهرهاى اطراف يه جايى باشم كه موهاش رو پشت سر ش ميبنده و تى شرت يقه دار ميپوشه و ميخنده.ميتونستم كارمند اداره ى پست باشم كه بى حوصله ست و براى آلبوم تمبر پسر كوچيك ش، تمبر هاى جالب نامه هاى مرجوعى رو برميداره. من ميتونستم پسر شادى باشم كه مدام ميخنده و با صداى بلند حرف ميزنه، ميتونستم كفش صندل بپوشم و توى ساحل خلوتى لم بدم و آفتاب بگيرم، من ميتونستم هرجايى به دنيا بيام، هركارى بكنم، هرطورى باشم، ميتونستم شماره ى چهارصدو پنجاه و شيش ميليارد و صد و پنجاه هزار و خرده ای نباشم، ميتونستم هر عدد و رقم ديگه اى توى اداره ى ثبت احوال داشته باشم،ميتونستم هزاره اى باشم، پشتو باشم، كرمانی باشم، لك باشم، سياه باشم، زرد باشم يا هر رنگ ديگه اى. من يه ذره ى سرگردون بودم. يه ذره ى سرگردون كه سردرد هاى خاك برسرى رو انتخاب كرد، قد صد و هشتاد و شش سانتى رو، بيدار شدن هاى ساعت هفت و چهل دقيقه ى صبح رو، عينك مشكى و موهاى ژولیده رو! من ميتونستم هرجايى باشم، هركارى بكنم، ميشد دونده باشم، جنگجو باشم، نويسنده، نقاش يا شاعر باشم، ميتونستم روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 160 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12

آدم ها براى من بى نهايت ترسناكند، رفتارهاى ساده اى كه در نهايت پيچيدگى انجامشان ميدهند، تكليفى كه با خودشان روشن ندارند و سعى ميكنند توى رفتارشان با بقيه، روشن كنند، زبان تند و تيز شان كه ابايى ندارد از آسيب زدن، آن چيزى كه در خودشان هست و از تماشايش در بقيه، بدشان مى آيد. بعد از بيست و سه سال، چند روز است دارم فكر ميكنم كه لزومى ندارد همه را دوست داشت، از عده اى ميشود بى نهايت متنفر بود، اشكالى هم نداشته باشد. فقط هنوز نميتوانم آن اولين آدمى را درك كنم كه براى يك زندگى خاك بر سرى اجتماعى، از غار زد بيرون! 20:40 چهارشنبه پانزدهم آذر ۱۳۹۶ علی روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12

وبلاگ جدیده ولی دردها همون دردهاست... چقدر دلم برای رانندگی تنگ شده بود چقدر گاز دادم امروز از ساعت حدودا ۲ تا ۵ تنهایی رفتم حسابی گاز بدم خودمو خالی کنم ک با نوید پسر عموم و حسین دوستم رفتم آروم برم  پنج نوید و حسین و برداشتم رفتیم بیلیارد به حساب اونا خخخخخ حال داد بعد از مدت ها بعدش حسین رفت پیش یکی از دوستاش و منو نوید اومدیم خونه تو راه باز گاز دادم..‌. حسابی ام گاز دادم نوید ترسیده بود خخخخ چقدر خوبه خودمو با ماشین خالی میکنم ولی آخر کار دست خودم میدم اگه بنزین داشت بازم میرفتم امشب خونه نوید دعوتیم شام ساعت ۹ میریم فردام ک دفترچمو تمدید کنم و برم دکتر از دست این سرما خوردگی خلاص شم آمپول لازمم پسفردا صبح حدودا ۱۰ راه میوفتم به سمت اراک و ناهار میخورم و میرم اراک تا شب میرسم فکر کنم برسم تنها باشم اونجا محمد با ادریس رفتن روانسر ولی شنبه کلاس داره احتمالا میاد حسامم ک زنگ میزنیم جواب نمیده بعد از فوت پسرداییش خیلی ناراحت شد... امیدوارم جمعه بیاد عمادم رفته خونه شنبه یه کلاس داره شاید بیاد ولی اگه عماده میاد خخخخخ ازوناست ک به کلاس نره عذاب وجدان میگیره خخخخخخ فقط خدا کنه تا شنبه لبتابم درست شده باشه پول از یکی غرض کنم بگیرمش اوضاع خیلی خرابه سه شنبه تحویل پروژه مهندسی نرم افزاره ... فکر کنم حذف کنم راحت تر باشه برام... ایشالا ترم بعد با لبتاب سالم... اوف بازم سرمای اراک...‌ روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ali1995 بازدید : 141 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12

یه معلم خیلی خوب داشتیم که از خوش اخلاق ترین های عالم بوداواخر دوره ی خدمتش بود و حسابی آروم و متین و دوست داشتنیجوری که ما با همه ی بچگیمون هرگز نمیخواستیم ناراحتیشو ببینیم و همه ساکت مینشستیم و با ولع گوش میکردیمهمیشه هم میگفت هر سوالی دارید بپرسید بلد نباشم هم میرم مطالعه میکنم میگمرسیدیم به قضیه ی درمانگاهی که میخواستن بزنن و زکریای رازی گفته بوده 4 تا تیکه گوشت بیارید ببریم 4 نقطه بذاریم هر جا دیرتر فاسد شد همونجا درمونگاه درست کنیمبعد سوالای ما شروع شد: + سگا گوشتا رو نخوردن؟- نه حتما کسی مواظب بوده. نمیدونم+ دزدا گوشتا رو نبردن؟- نمیدونم حتما کسی مواظب بوده+ گوشتا اسراف نشدن؟- برای ساختن درمانگاه 4 تیکه گوشت ایرادی نداشته فاسد بشه+ اگه دو تا گوشت سالم مونده باشن کجا درمونگاه میسازن؟- سوال خوبی بود حتما بازم صبر میکنن ببینن کدوم زودتر فاسد میشه+ اون گوشته که سالم موند رو میخورن اخرش؟- نمیدونم پسرجان حتما میخوردن + گوشتا ...اینجا بود که دیگه معلم از جاش پاشد...یکم عصبانی و ناراحت راه رفت تو کلاسچند بار رفت بیرون اومد تویکم اروم که شد نشستگفت من امسال دوره ی خدمتم تموم میشهبه اخر عمرم هم زیاد نموندهولی دلم میسوزه واسه مملکتمکه ذهن بچه های کوچیکشگرسنه استهمش نگران گوشته هستن ولی یکی نپرسید درمانگاه چیشد؟ ساخته شد؟ چطور درمانگاه میسازن؟ معلومه تو ذهنایی که فقر و گرسنگی پر روز دانشجوی ۲...
ما را در سایت روز دانشجوی ۲ دنبال می کنید

برچسب : مهربانم, نویسنده : ali1995 بازدید : 139 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 19:12